تاکنون نگاه غالب به نفت از دو زاویه صورت گرفته است. نخست نگاه عمدتا اقتصادی، که این نگاه معطوف به توزیع درآمدهای نفتی در فعالیتهای اقتصادی و حداکثر ساختن تسهیلات زیربنایی (مانند جاده و سد و امثال آن) بوده است (که البته این نیز به نوبهی خود لازم و حائز اهمیت است). نگاه دوم، نگاهی سیاسی است. در این نگاه، توزیع درآمد و «الگوی حامیپروری» به منظور تحکیم نوعی حاکمیت برخی رویکردهای سیاسی صورت گرفته است. اما، از زاویهی اجتماعی کمتر به ثروت نفت توجه شده است. شاید بدان دلیل که مردم، و بهخصوص مردم فرودستتر از نظر اقتصادی، کمتر قدرت بیان مطالبات خود و پیگیری آن را در حوزهی حاکمیت داشته اند. بدین واسطه درآمدهای نفت کمتر به عرصههای سیاست اجتماعی، که با زندگی روزمرهی مردم و توانمندسازی بلندمدت آنها مرتبط است، وارد شده است. پس با هدف رفع فقر و نابرابری و یاری به توسعهی کشور ضرورت دارد که بخش مهمی از این دارایی به حوزههای سیاست اجتماعی (آموزش/سلامت، اشتغال، بیمه و رفاه اجتماعی،…) تخصیص یابد. درواقع به جای طرحهایی شعاری مانند آوردن نفت بر سر سفرهی مردم و یا توزیع سهام نفت (که همگی از نگاهی بازارگرایانه ناشی میشود که در صورت اجرایی شدن جز تخریب بیشتر در مناسبات اقتصادی و اجتماعی حاصل جدی تری نخواهد داشت) لازم است بر هدایت این مهم در حوزهی سیاست اجتماعی و در واقع ایجاد بنیانهای زیربنایی انسانی برای توسعهی کشور توجه کرد.
باید بهیاد داشت که نفت تنها سرمایهی ما نیست. کشور ما از سرمایهها و مزیتهای بیشماری برخوردار است، از امکانات طبیعی گرفته تا ظرفیتهای انسانی و نیروی کار نسبتاً جوانی که در صورت عدم ایجاد فرصتهای مناسب برای تشخصیابی و توانمندشدن و وارد کردن آنها به فرایند تولید، به تهدیدی جدی برای فضای ملی تبدیل خواهند شد. نفت میتواند در راستای ظرفیتسازی و بهرهمندی از این سرمایهها به کار آید و سرمایهای بهمراتب ارزشمندتر را شکل دهد.
شعار «نفت برای آموزش» و «نفت برای سلامت و رفاه» نهتنها مرز تفاوت با نگاههای گذشته میتواند باشد بلکه پاسخی است به مطالبات تاریخی مردم کشورمان.