تأثیر محیط کار اشتراکی بر هویت حرفه‌ای کارمندان

پردیس فناوری کیش_طرح مشاوره تخصصی صنعت و مدیریت_گروه مدیریت:

آیا کارمندان دورکاری که در فضای کار اشتراکی فعالیت می‌کنند، بیش از آنکه به سازمان اصلی خود وابسته باشند، هویت شغلی خود را با محیط کار فعلی تعریف می‌کنند؟

از زمانی‌که اولین فضای کار اشتراکی، در سال ۲۰۰۵ در سانفرانسیسکو ایجاد شد تاکنون بیش از ۱۴ هزار دفتر کار اشتراکی دیگر در سراسر جهان افتتاح‌شده است. درحالی‌که نسل قبلی محیط‌های کار، به‌دنبال فراهم کردن پشتیبانی و منابع دیگری برای کارمندان بود که در خانه یا کافه‌ها در دسترس نبود، محیط‌های کار امروزی به فضایی تبدیل‌شده‌اند که نیازهای سازمان‌های بزرگ را نیز برآورده می‌کنند. ازیک‌طرف، این دفاتر، برای کارمندانی مفید هستند که به‌صورت ریموت یا دورکاری فعالیت می‌کنند، زیرا آن‌ها را اجاره‌های سنگین و بلندمدت دفاتر مستقل، راحت می‌کنند. از طرف دیگر، کسب‌وکارهای کوچکی که در مراحل ابتدایی راه خود هستند و هنوز طرح قابل‌اطمینان یا نرخ رشد چشمگیری ندارند،  به‌لطف انعطاف‌پذیری بالای محیط کار اشتراکی، عملیات خود را کاملاً به این دفاتر منتقل می‌کنند.

طی چند سال گذشته، محققین مطالعاتی را آغاز کرده‌اند مبنی بر اینکه فضای کار اشتراکی، چه تأثیری بر کارمندان منفرد دارد. رفاه، برندینگ، زیبایی‌گرایی و فرهنگ منحصربه‌فرد افرادی که کنار هم زیر یک سقف کار می‌کنند، برخی از فاکتورهای تأثیرگذار موردمطالعه بودند. محققان دریافتند که مزایای دفاتر کار اشتراکی برای کارمندان، بیشتر از محیط کار سنتی است. کارمندان در محیط کار اشتراکی، سطوح بالاتری از انعطاف‌پذیری و پیشرفت (به‌معنای انرژی و سرزندگی و همچنین یادگیری در طول کار) را تجربه می‌کنند. به‌علاوه، آن‌ها توانایی و مهارت بیشتری در شبکه‌سازی به دست می‌آورند و بیشتر و عمیق‌تر حس می‌کنند که «یک جامعه» هستند. بااین‌حال محققین مدت‌ها نمی‌دانستند که این مزایا، چه تأثیری بر کسب‌وکار اصلی کارمندان دارد.

محققان و استادان دانشکده‌ی کسب‌وکار دانشگاه میشیگان در آخرین مجموعه تحقیقات خود، تصمیم گرفتند به یک سؤال مرتبط پاسخ دهند: «فرهنگ قوی و سطح بالای فضای کار اشتراکی، چگونه بر هویت حرفه‌ای کارمندان و سازمان‌های آن‌ها تأثیر می‌گذارد؟»

تیم میشیگان می‌خواست بداند که کارمندان تا چه حد هویت حرفه‌ای خود را باتوجه‌به فضای کار اشتراکی می‌شناسند و آیا این موضوع، تأثیری بر احساس تعلق و تعهد کارمندان نسبت به  سازمان و کارفرمای اصلی دارد یا خیر. فراموش نکنیم که سازمان‌ها، منابع ارزشمندی را روی پروش فرهنگ‌سازمانی و تقویت ارتباط بین کارکنان خود سرمایه‌گذاری می‌کنند. اما در یک محیط کار اشتراکی که میزبان چندین شرکت و سازمان است، توجه کارمندان به پیام‌ها، هنجارها و ارزش‌های مختلفی جلب می‌شود.

محققین بین سال‌های ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸، با شرکت وی‌ورک (WeWork) همکاری کردند تا بیش از هزار نفر از اعضای جدید آن‌ها را در آمریکا زیر نظر قرار داده و بررسی کنند. ۷۱ درصد از این جامعه، به‌صورت تمام‌وقت کار می‌کردند. کارمندان تمام‌وقت، یا برای شرکت‌هایی کار می‌کردند که کلاً در وی‌ورک واقع‌شده بودند یا کارمندان و تیم‌های دورکار بودند. ۲۹ درصد باقیمانده، صاحبان کسب‌وکار، پیمانکاران، کارفرمایان تک‌نفره و کارکنان نیمه‌وقت را شامل می‌شدند. محققان در یک نظرسنجی از جامعه‌ی آماری خواستند که میزان موافقت خود را با چنین عباراتی تعیین کنند: «من در وی‌ورک اشتراکات زیادی با دیگران دارم.» و «من اشتراکات زیادی با اعضای سازمان خود دارم.» کارشناسان ازطریق این مقایسه متوجه می‌شدند که کارمندان، هویت شغلی خود را با محیط کار اشتراکی WeWork می‌شناسند یا با سازمان خود. کارشناسان، هویت حرفه‌ای را ارتباط کارمندان (به لحاظ احساسی، روان‌شناختی و ذهنی) با کارفرما تعریف و آن را بین مقیاس یک تا پنج، اندازه‌گیری می‌کنند، به‌طوری‌که عدد یک نشانگر کمترین میزان تعلق و عدد پنج نشانگر بیشترین ارتباط است.

نتایج حاکی از آن بود که کارمندان، هویت حرفه‌ای خود را تا حد بسیار زیادی با سازمانی که در آن کار می‌کنند می‌شناسند، حتی پس از مدت‌ها کار کردن در فضای وی‌ورک. اکثریت امتیازات جمع‌آوری‌شده درزمینه‌ی ارتباط هویت حرفه‌ای و سازمان، بالای ۴ امتیاز بود. به‌طورکلی کارمندان هویت حرفه‌ای خود را بسیار کمتر از چیزی که تصور می‌شد، به وی‌ورک مرتبط می‌دانستند. به عبارتی امتیازی که اکثریت آن‌ها به رابطه‌ی هویت حرفه‌ای و محیط کار وی‌ورک داده بودند، در همان مقیاس پنج نقطه‌ای، یک امتیاز پایین‌تر بود. تفاوت بارز در امتیازات، نظر محققین را جلب کرد و آن‌ها تصمیم گرفتند علت را بیابند.

تیم تحقیقاتی در پایان مطالعات خود از کارمندان خواست که توضیح دهند وی‌ورک، چگونه بر هویت حرفه‌ای آن‌ها اثر می‌گذارد. برخی از پاسخ‌دهندگان، کاملاً بی‌طرف بودند و می‌گفتند: «اینجا فقط یک فضای کاری است.» برای این افراد، مزایای اصلی عضویت در وی‌ورک، استفاده از عناصر کاربردی مانند امکانات دفتر و راحتی مکان بود. اما سایر کارمندان اظهار کردند که وی‌ورک، نقش مهمی در شکل‌دهی هویت حرفه‌ای و سازمانی آن‌ها ایفا می‌کند. این گروه، امتیازات بالاتری به هر دو گزینه (تأثیر وی‌ورک – تأثیر سازمان) داده بودند، هرچند هنوز هم فاصله‌ی امتیازات سازمان و امتیازات وی‌ورک، کاملاً مشهود بود. به‌علاوه این افراد در ساعات کاری خود، بهره‌وری و انرژی بیشتری را تجربه می‌کردند.

یافته‌های محققین نشان می‌داد که هویت برند وی‌ورک، هویت سازمان‌هایی را که در این فضا ساکن شده‌اند، تضعیف نمی‌کند. به‌علاوه اگر محیط کاری افراد با پیام‌ها و ارزش‌های سازمان آن‌ها سازگار و هماهنگ باشد، کارمندان نتایج مثبتی را تجربه می‌کنند. هنگامی‌که تیم تحقیقاتی در حال سازمان‌دهی نظرات کارمندان درباره‌ی چگونگی تأثیرگذاری وی‌ورک بر هویت حرفه‌ای آن‌ها بود، سه تم کلیدی را تشخیص داد. هرکدام از این موضوعات ثابت می‌کنند فضای کار اشتراکی، چگونه به بهبود رابطه‌ی کارکنان و سازمان منجر می‌شود و چگونه کارمندان باور دارند که دیگران (مشتریان، سایر کارمندان، رقبا) آن‌ها را درک می‌کنند.

کارمندانی که در محیط کار اشتراکی فعالیت می‌کنند، احساس حرفه‌ای بودن و اعتبار بیشتری دارند. درحالی‌که مدل‌های دورکاری قبلی، چنین احساسی را به کارمندان نمی‌دادند. درواقع زمانی‌که شما به‌جای دفتر کار خانگی یا کافه، در یک دفتر کار واقعی کار می‌کنید، این پیام را برای دیگران ارسال می‌کنید که باید کار شما را جدی بگیرند و خودتان را هم یک کارمند جدی ببینند. مدت‌ها است که محیط کار، به یکی از نمادهای «مشروع شناختن» شغل تبدیل‌شده است. درواقع «مشروعیت شغلی» اصطلاحی بود که برخی از کارمندان حاضر در نظرسنجی، در پاسخ‌های خود به‌کاربرده بودند. یکی از مالکان کسب‌وکارهای خرد، که در دفتر نیویورک وی‌ورک کار می‌کرد، گفته بود: «من هویت خودم را با سایر استارتاپ‌های ساکن در وی‌ورک می‌شناسم.» او حس می‌کرد که کار کردن در فضای اشتراکی وی‌ورک باعث شده مشتریان و همکاران، شرکت کوچک او را به رسمیت بشناسند. برخی از پاسخ دهنگان نیز به خاطر کار کردن در محیط باپرستیژ و معتبر وی‌ورک، احساس افتخار و اعتمادبه‌نفس می‌کردند. بیش از نیمی از پاسخ دهنگان نیز تصدیق کرده بودند که مکان یا لوکیشن دفتر وی‌ورک، یک امتیاز محسوب می‌شود.

کارکنانی که از کمک‌هزینه‌ی شرکت خود بهره‌مند می‌شوند، حس می‌کنند که کارفرما صرف‌نظر از مکان کار، نیازهای آن‌ها را جدی می‌گیرد. درنتیجه این کارکنان معتقدند که کارفرما، برای آن‌ها ارزشی معادل کارمندان حضوری قائل است. یکی از پاسخ‌دهندگان گفته بود: «دفتر مرکزی شرکت ما در کالیفرنیا واقع‌شده و ۹۰ درصد از کارمندان، به‌صورت تمام‌وقت و حضوری در محل دفتر مرکزی کار می‌کنند. به همین علت وقتی من و تیم مرا در وی‌ورک ساکن کردند، حس کردیم که از فضای سازمان دور شده‌ایم. درعین‌حال ما می‌دانیم که شرکت برای ما ارزش و اهمیت قائل است، زیرا برای دورهم نگه‌داشتن ما در یک دفتر اداری، هزینه می‌پردازد.» یکی دیگر از پاسخ‌دهندگان دیگر نیز که در دنور سکونت داشت، اذعان کرده بود که شرکت او را ارزشمند می‌داند و اتمسفر و معاشرت انسانی در دفتر وی‌ورک، به او احساس مهم بودن می‌دهد. اظهارات مشابه زیاد دیگری هم وجود داشت مبنی بر اینکه فضای کاری، چه تأثیری روی تصویر کارمندان از خودشان می‌گذارد. این امر به‌نوبه‌ی خود، رابطه‌ی هویت حرفه‌ای افراد با سازمان را نیز تقویت می‌کند.

فضای کاری اشتراکی به کسب‌وکارهای نوپا کمک می‌کند تأثیر مثبتی بر مشتریان بالقوه‌ی خود داشته باشند. یکی از وکلایی که در منطقه‌ی خلیج سانفرانسیسکو کار می‌کند، گفته بود: «من معمولاً با کارآفرینان جوان و استارتاپ‌های حوزه‌ی فناوری همکاری می‌کنم. همچنین با بسیاری از کارگران جوان بسیار ماهر نیز کار می‌کنم.» این وکیل معتقد بود که طراحی دفتر وی‌ورک، به کسب‌وکار او را جلوه‌ای حرفه‌ای می‌دهد و تأثیر مثبتی بر رابطه‌ی او با موکلان دارد. مالک یک شرکت بالغ فناوری در منطقه DC نیز گفته بود: «من در حال اجرای تغییرات بزرگی در کسب‌وکار خود هستم. منتقل کردن کارمندان شرکت به محیط وی‌ورک، بخشی از استراتژی من بود تا آن‌ها را وادار کنم به شیوه‌ی متفاوتی فکر کنند. فضای کار اشتراکی بخشی از هویت جدید ما است.» این مالک معتقد بود که روش جدید کار، هم به مشتریان و هم به کارمندان کمک می‌کند ذهنیت روشنی نسبت به تغییرات به دست آورند. این امر باعث می‌شود کسب‌وکار او بهتر دیده شود و رشد کند. برخی از کارمندانی که شرکت‌هایشان خارج از وی‌ورک مستقر بود، اظهار می‌کردند که برند WeWork روی تصویر برند شخصی آن‌ها تأثیر گذاشته است. یکی از پاسخ‌دهندگان گفته بود: «اخیراً سازمان ما در تلاش بود که خود را بازتعریف کند. به همین دلیل مدل استارتاپی را در پیش گرفت. ساکن شدن ما در وی‌ورک به سازمان کمک می‌کند به‌جای گیرکردن در گذشته، پرانرژی و با تمرکز بر آینده عمل کند.»

نتایج این پژوهش، یکی از نتایج کلیدی تحقیقات سال‌های قبل را نیز تائید می‌کند: کار کردن در محیط کار اشتراکی، هم به متغیرهای کاربردی و مالی و هم به متغیرهای تجربی و فرهنگی بستگی دارد. فضای کار اشتراکی در سطح پایه، سرویسی است که امکان دسترسی و اشتغال در یک دفتر کار را تسهیل می‌کند. بااین‌حال، این فضا یک محصول اجتماعی نیز هست که احساس تعلق را در اعضای خود به وجود می‌آورد. به‌علاوه، فضایی است که طیف دموگرافیک وسیعی را هدف قرار می‌دهد، به‌عنوان‌مثال زنان، رنگین‌پوستان، شرکت‌های اجتماعی، وکلا، معماران و کسب‌وکارهای مد و فشن، به‌راحتی در آن کار می‌کنند.

ازآنجاکه دفاتر کار اشتراکی، به‌صورت بلندمدت اجاره داده نمی‌شوند و ارائه‌دهندگان خدماتی متعددی نیز در این زمینه وجود دارند، امکان جابجایی در آن‌ها آسان است. به همین دلیل اعضا به‌راحتی فضایی را انتخاب می‌کنند که نشان‌دهنده‌ی هویت حرفه‌ای و شخصی و همچنین هویت مطلوب کسب‌وکار آن‌ها باشد.  

آخرین یافته‌های تحقیقات هم نشان می‌دهد زمانی‌که سازمان‌ها، وقت می‌گذارند و بهترین فضای کار اشتراکی را که با اهداف آن‌ها درزمینه‌ی کارمندان و رشد کسب‌وکار هماهنگ است، انتخاب می‌کنند، کارمندان سطوح بالاتری از پیشرفت را تجربه می‌کنند. البته خود سازمان‌ها نیز از این انتخاب منتفع می‌شوند زیرا کارمندان، هویت حرفه‌ای خود را بیشتر با ارزش‌ها و اهداف سازمان مرتبط می‌دانند.

چرا مدیران از ایده‌های کارمندان استقبال نمی‌کنند

پردیس فناوری کیش-طرح مشاوره ی تخصصی صنعت و مدیریت-مدیریت

هرچند مدیران باید مشوق اندیشه‌های خلاق و نوآورانه باشند، اما به دلایلی ممکن است سد راه جریان ایده‌پردازی در سازمان شوند.

طبیعتا زمانی‌که کارکنان با ایده‌های جدید در محل کارشان حاضر می‌شوند و برای حل مسائل و دغدغه‌های پیش‌روی سازمان چاره‌اندیشی می‌کنند، سازمان‌ها نیز باید متقابلا رو به نوآوری آورده و عملکرد بهتری از خود به نمایش بگذارند. چرا که نیروی انسانی شاغل در خط مقدم سازمان، اغلب اولین کسانی هستند که مسائل را از نزدیک می‌بینند. بنابراین دیدگاه آن‌ها می‌‌تواند کمک شایانی به بهبود تصمیمات مدیریتی و ارتقاء فرآیندهای سازمانی کند.

هرچند این یک اصل بدیهی به‌نظر می‌رسد، بااین‌حال مدیران همیشه روی خوشی به نظرات کارکنان خود نشان نمی‌دهند. در حقیقت، حتی ممکن است نگرانی‌ها و دغدغه‌های ملموس کارکنان خود را نادیده گرفته و به شیوه‌ای عمل کنند که آن‌ها را از صحبت کردن در موقعیت‌های مختلف باز می‌دارد.

این یک تناقض است: چرا مدیران با وجود سودمندی ایده‌ها و دیدگاه‌های زیردستان‌شان، تن به پذیرش این نظرات و ترغیب کارکنان به ایده‌پردازی نمی‌دهند؟ تحقیقات پرشمار اخیر در مورد این موضوع نشان می‌دهد که مدیران اغلب به روال موجود کارشان خو گرفته‌ و به‌شدت دچار روزمرگی شده‌اند. آن‌ها ترجیح می‌دهند تا وضعیت موجود خود را حفظ کنند، و به‌همین سبب از شنیدن صدای زیردستان و پذیرش ایده‌های جدید واهمه دارند. در مقاله‌ی اخیر که درنشریه‌ی علوم سازمانی منتشر شده است، محققان جنبه‌ی دیگری از این موضوع را بررسی کرده‌اند؛ تحقیقات آن‌ها حاکی از آن است که مدیران اغلب نه به‌خاطر خودمحوری و خودرأی بودن، بلکه به‌واسطه‌ی اقتضائات و روندهای موجود در سازمان، موفق به ایجاد فرهنگ گفت‌وگوی پایین به بالا نمی‌شوند.

یافته‌های محققان نشان داد که دو مانع موجب می‌شود تا مدیران در ایجاد فرهنگ گفت‌وگو و ایده‌پردازی ناکام بمانند: یا آنکه از قدرت کافی برای عمل به ایده‌های زیردستان‌شان برخوردار نیستند، یا احساس می‌کنند که ناچار هستند چشم‌اندازی کوتاه‌مدت برای خود اتخاذ کنند. 

این مثال را در نظر بگیرید: خانم جين، مدير توليدی متعهد به سازمان است که می‌خواهد در جایگاه خود به پیشبرد اهداف سازمان کمک کند. جین می‌داند که برخی از کارکنان نزدیک‌تر به خطوط تولید، احتمالا ایده‌های خوبی دارند که می‌تواند روند کار را در بخش کارگاهی بهبود بخشد. اما، در سازمان جین، مدیران بدون طی تشریفات اداری خسته‌کننده و مجوز دفتر مرکزی قادر به انجام هیچ‌گونه تغییراتی نیستند. به‌علاوه، جین چندان هم مشتاق نیست که زمان خود را صرف بهینه‌سازی و یافتن ایده‌های سازنده کند، زیرا او فقط بابت دستاوردهای قابل دسترس در کوتاه‌مدت مانند تحقق ضرب‌العجل‌ها و اهداف کوچک پاداش می‌گیرد.

مطمئنا، جین می‌تواند کارکنان خود را تشویق به گفت‌و‌گو و ایده‌پردازی کند. اما او می‌داند که اگر چنین کند، از او انتظار خواهد رفت که به‌سرعت این ایده‌ها را عملیاتی کند؛ کاری که البته در کوتاه‌مدت قادر به انجامش نیست. او همچنین می‌داند که اجرای تغییرات و شیوه‌های جدید، گرچه در دراز مدت سودمند است، اما در یک بازه‌ی زمانی کوتاه منجر به اختلال در جریان تولید می‌شود. و با نزدیک شدن به موعد دستیابی به اهداف فصلی تولید، جین فرصت گفت‌و‌گو پیرامون تغییر و تحول را نخواهد یافت.

مشاهدات پژوهشگران نشان می‌دهد که مدیران دیگر بسیاری با وضعیت مشابه جین رو‌به‌رو هستند. آن‌ها اغلب در محیط‌هایی کار می‌کنند که اختیار ایجاد تغییرات را ندارند. این قبیل مدیران گرفتار ساختارهای متمرکز تصمیم‌گیری‌اند که قدرت در دستان رأس سلسله مراتب قرار داشته و آن‌ها فقط واسطه و عامل اجرا هستند. حتی زمانی‌که مدیران اختیار عمل دارند، هم‌چنان شرایط و واقعیت‌های جاری در سازمان ایجاب می‌کند که به‌جای درنظرگرفتن ثبات و رشد بلندمدت به موفقیت‌های کوتاه‌مدت چشم‌ بدوزند. در چنین شرایطی، مدیران خوش‌قلب نیز ممکن است از اجرایی کردن ایده‌های کارکنان خود سر باز زده و حتی ایده‌های نو را در نطفه خفه کنند.

مطالعات محققان

محققان چهار مطالعه در این‌خصوص انجام دادند. ابتدا ۱۶۰ دانشجو در نقش مدیر و در یک آزمایش رفتاری به‌کار گرفته شدند. در این آزمایش آن‌ها باید بر کار یک کارمند مجازی نظارت می‌کردند. محققان یا با استفاده از دستورالعمل‌های متقن و بسیار دقیق اختیارات سوژه‌ها را محدود یا با تفویض اختیار کافی در نحوه‌ی تکمیل این وظایف، احساس استقلال را در آن‌ها تقویت کردند. دانشجویانی که در نقش مدیر بازی می‌کردند، می‌توانستند نظرات و ایده‌های کارکنان‌شان را جویا شوند. محققان تاثیر میزان خودمختاری و استقلال عمل دانشجویان بر تمایل آن‌ها به دریافت ایده‌های زیردستان‌شان را نیز مورد آزمایش قرار دادند. همان‌طور که انتظار می‌رفت، مدیرانی که اختیارات کمتری داشتند، میل چندانی به ترغیب کارمند خود به ایده‌پردازی و طرح موضوع نشان ندادند. درواقع، این دسته از مدیران در مقایسه با کسانی که اختیارات بالاتری داشتند، ۲۵ درصد زمان کمتری را صرف بحث در مورد مسائل کاری کردند.

پژوهشگران در مطالعه‌ی بعدی خود تعداد ۴۲۴ کارمند دورکار را جهت انجام آزمایش رفتاری دیگری استخدام کردند. طی یک مطالعه موردی، از شرکت‌کنندگان خواسته شد خود را به‌عنوان یک مدیر فرض کنند که این فرصت را دارد تا از پرسنل خود برای بهبود عملکرد تیم کمک بگیرد. احساس استقلال و میزان اختیارات شرکت‌کنندگان در دو طیف هدایت شد: در حالت اول آن‌ها دارای استقلال و نفوذ وسیع بودند و در حالت دوم، اختیارات‌شان توسط بوروکراسی‌های سفت و سخت محدود شده بود. نتایج این آزمایش نشان داد مدیرانی که اختیارات پایینی دارند در مقایسه با مدیران مستقل، ۳۰ درصد احتمال کمتری دارد که از کارکنان خود بازخورد بگیرند.

محققان همچنین به ارزیابی جهت‌گیری بلندمدت و دوراندیشی مدیران و میزان گرایش آن‌ها به تصمیم‌گیری‌های بلندمدت یا اکتفا به نتایج کوتاه‌مدت پرداختند. نتایج نشان داد حتی مدیران دارای  آزادی عمل اما فاقد چشم‌انداز طولانی‌مدت، تفاوتی با همتایان دیگرشان نداشتند. به این‌ترتیب آن‌ها نیز کمتر تمایل داشتند که فرصت گفتمان و ایده‌پردازی را در اختیار زیردستان‌شان قرار دهند. بنابراین، مدیران تنها زمانی به‌دنبال ایده‌ها و بازخوردهای زیردستان‌شان بودند که در عین اختیار عمل، به موفقیت درازمدت تیم خود نیز علاقه‌مند باشند.

پژوهشگران به تکرار نتایج آزمایش خود در میان تعداد دیگری از گروه‌های واقعی از مدیران و کارکنان در سازمان‌های مختلف در ایالات متحده (۱۴۵ گروه) و هند (۲۰۰ گروه) پرداختند. در طول این آزمایش، سطح اختیارات مدیران در سازمان و همچنین چشم‌انداز بلندمدت‌ آن‌ها در گزارش‌ها ثبت می‌شد. کارکنان نیز میزان استقبال از ایده‌هایشان را به محققان گزارش می‌کردند. می‌توان گفت که نتایج این آزمایش در هر دو کشور مشابه و قابل مقایسه بود.

ما مدیران را مقصر اصلی نهادینه‌نشدن فرهنگ گفتمان و مانع ایده‌پردازی در سازمان جلوه می‌دهیم

به‌عنوان مثال، مدیران غیرمستقل سازمان‌های آمریکایی به نسبت همتایان دارای اختیارات گسترده‌تر، ۱۵٪ کمتر از ایده‌های زیردستان‌ خود استقبال کردند. علاوه‌بر این، مدیران در صورت داشتن اختیارات کافی و نیز چشم‌انداز بلندمدت، از ایده‌های کارمندان خود بیشتر استقبال می‌کنند. از‌این‌رو،  تنها وجود یک عامل کافی نبوده و حمایت از جریان ایده‌پردازی در سازمان مستلزم آن است که مدیران هم دارای اختیارات بوده و هم چشم‌انداز داشته باشند.

نتایج

ما ترجیح می‌دهیم که مدیران را مقصر اصلی نهادینه‌نشدن فرهنگ گفتمان و مانع ایده‌پردازی در سازمان جلوه دهیم. چرا که ازدیدگاه ما، خودخواهی یا ترس مدیران میانی از تغییر، مانع از شنیده شدن صدای کارکنان توسط آن‌ها می‌شود. اما محققان نظر متفاوتی دارند. یافته‌های آن‌ها نشان می‌دهد که انتظار از مدیران برای تشویق کارکنان به ایده‌پردازی، آن هم زمانی‌که از اختیار کافی برخوردار نبوده و شرایط و واقعیات سازمان اقتضاء می‌کند که بر نتایج کوتاه‌مدت تمرکز کنند، توقعی غیرمنطقی و بیجا است.

ارزیابی میزان تاثیر رویکردهایی چون مدیریت ذره‌بینی روی احساس اختیار مدیران میانی و نیز بررسی چگونگی تاثیر عدم دوراندیشی مدیران بر نادیده انگاشتن ایده‌های سازنده‌ی کارکنان، امری ضروری برای سازمان‌ها است. در عین‌حال، تقویت دوراندیشی و اولویت‌ندادن به خواسته‌های کوتاه‌مدت، می‌تواند موجب ترغیب نوآوری و ارتقای خلاقیت در تیم‌های کاری شود. به‌این‌ترتیب، اختصاص منابع بیشتر و اختیاردهی گسترده‌تر به آن دسته از مدیرانی که دوراندیشی‌شان را به اثبات رسانده‌اند، می‌تواند مزایای فراوانی را عاید سازمان کرده و جریان ایده‌پردازی در آن را تقویت کند.

6روش برای احیای کارمندان بی انگیزه

پردیس فناوری کیش_طرح مشاوره تخصصی صنعت_گروه امور اجتماعی:

کمبود روحیه کارکنان در یک محیط کاری، به روش‌های مختلفی بروز می‌کند. فراموش کردن مهلت تحویل کار یا انجام وظایف با کیفیت پایین‌تر را می‌توان از نشانه‌های احتمالی کمبود روحیه در کارکنان قلمداد کرد. مدیر یک مجموعه نباید وجود این علائم را نادیده بگیرد بلکه باید با انجام اقدامات پیشگیرانه، منشأ آن‌ها را بیابد و انگیزه کارمندان خود را بهبود بخشد. در این مقاله، شش نکته اساسی برای احیای روحیه اعضای یک تیم کاری، از زبان شش کارآفرین موفق را برای شما ارائه خواهیم کرد.

1. زمان و دلیل تضعیف روحیه کارمند خود را بیابید

حل مشکلی که دلیل آن مشخص نیست، امکان‌پذیر نخواهد بود. «استنلی میتن» (Stanley Meytin)، مدیر اجرایی شرکت تولید فیلم «True Film Production»، دلیل شروع احساس ناامیدی در یکی از کارکنان خود را به این صورت بیان می‌کند:

زمانی که در طول یک روز، بهترین انیماتور تیم کاری من، هیچ سؤالی از من نپرسید، متوجه وجود مشکلی در رفتار او شدم. در ابتدا، خود او هم دلیل این امر را نمی‌دانست اما با صحبت با یکدیگر فهمیدیم که تعیین یک جدول زمانی انعطاف‌ناپذیر برای انجام پروژه‌ها، باعث بی‌انگیزگی او شده بود. او احساس می‌کرد با این کار، کمیت نسبت به کیفیت در اولویت قرار خواهد گرفت و دیگر جایی برای خلاقیت باقی نخواهد ماند. در چنین شرایطی، اول از هر چیزی باید زمان شروع یک مشکل و سپس دلیل آن را پیدا کرد. موقعیت‌ها با یکدیگر متفاوت هستند اما پاسخ اصلی همیشه در پیدا کردن دلیل به وجود آمدن آن موقعیت قرار دارد.

 

2. چالش جدیدی را به کارمند خود پیشنهاد دهید

«مارسلا د ویوو» (Marcela De Vivo)، مدیر ارشد بازاریابی در شرکت مالی «Mulligan Funding»، راهکار جالبی را برای روحیه دادن به کارکنان خود به کار می‌گیرد. وی با تقسیم‌بندی کارهای روزانه افراد و ارزیابی نقاط قوت آن‌ها، وظایف کاملاً جدیدی را به هر یک اختصاص می‌دهد. او حتی در برخی از مواقع، یک سمت شغلی کاملاً جدید را برای کارکنان خود تعیین می‌کند.

یکنواختی، روحیه افراد را از بین می‌برد. در مجموعه ما، هنگامی که متوجه عدم مشارکت یک کارمند می‌شویم، برنامه کاری او را تغییر می‌دهیم. به این ترتیب، آن‌ها با پروژه‌های جدید و چالش‌برانگیز رو به رو می‌شوند و مشارکت خود را بیش از پیش نشان می‌دهند. به عنوان مثال، مدیر بخش توسعه شرکت ما، برای سال‌ها کار خود را به خوبی انجام می‌داد اما به مرور در حال فاصله گرفتن از مسیر اصلی خود بود. در یکی از کمپین‌های مرتبط با روابط عمومی شرکت، متوجه استعداد او در این زمینه شدیم. به همین دلیل، وظایف جدیدی را در زمینه روابط عمومی به او محول کردیم. با این کار، او دوباره به یک مهره ارزشمند برای شرکت تبدیل شد.

3. مشکلات پنهان کارمند خود را جویا شوید

 

برطرف کردن برخی از مشکلات بسیار ساده است. برای این کار، باید با کارمند خود رفتار مناسبی داشته باشید و به جای گرفتن انگشت اتهام به سمت او، حمایت و پشتیبانی خود را نشان دهید. «مایکل دش» (Michael Dash)، مدیر ارشد اجرایی و رئیس شرکت کاریابی «Parallel HR» در این مورد می‌گوید:

من دوست دارم در مواجه چنین شرایطی با کارمند مورد نظر یک جلسه خصوصی برگزار کنم. در اغلب موارد، منشأ اصلی کمبود روحیه کارمندان، وجود یک مشکل در زندگی شخصی آن‌ها است. دادن چند روز مرخصی برای حل وضعیت پزشکی یا خانوادگی، می‌تواند برای کارمند مورد نظر مفید واقع شود. در موارد دیگر، مشکل اصلی درون محیط کاری قرار دارد. حل مشکل در این شرایط برای من آسان‌تر است زیرا اگر شخص مورد نظر از کارمندان خوب من باشد، همیشه تصور می‌کنم که حتماً دلیل قانع‌کننده‌ای برای رفتار خود دارد.

4. از کارمند خود بخواهید تا یک نقشه راه شغلی برای خود ایجاد کند

به کارمندان خود نشان دهید که بر روی آینده آن‌ها سرمایه‌گذاری کرده‌اید. در غیر این صورت، ممکن است که اعضای ارزشمند تیم کاری خود را از دست بدهید. «برت فارمیلو» (Brett Farmiloe)، پایه‌گذار و مدیر ارشد اجرایی شرکت بازاریابی دیجیتال «Markitors»، بعد از مواجه با این مشکل، تصمیم گرفت که با کارمندان خود صحبت کند و اهداف کاری آن‌ها را جویا شود.

اخیراً شاهد استعفای یک کارمند ارزشمند در مجموعه خود بودیم. برای اولین بار، کارمندی شرکت را ترک که ما قصد حفظ آن را داشتیم. برای جلوگیری از چنین مشکلی در آینده، از تمام کارمندان خواستیم تا یک نقشه راه برای خود ترسیم کنند و چشم‌انداز شغلی، اهداف، اقدامات و تاکتیک‌های خود را در آن در نظر بگیرند. با سپردن کنترل آینده شغلی به کارمندان، شاهد افزایش مشارکت آن‌ها بودیم.

5. محیط کاری کارمند خود را تغییر دهید

اگر پروژه جدیدی در برنامه کاری کارمندتان قرار ندارد، می‌توانید با تغییر محیط کاری، روحیه او را افزایش دهید. «برایس ولکر» (Bryce Welker)، پایه‌گذار و مدیر ارشد اجرایی سایت حسابداری «CPA Exam Guy»، اعتقاد دارد که تغییر سرعت در انجام کارها می‌تواند باعث ایجاد انگیزه در کارمندان شود.

راه حل آسان برای برطرف کردن مشکل کاهش انگیزه اعضای تیم، اختصاص کارهای متفاوت و چالش‌برانگیز به آن‌ها است. اگرچه، در مواردی که این روش امکان‌پذیر نباشد، تغییر محیط کاری افراد، بهترین راه حل جایگزین خواهد بود. جابجایی اعضای تیم به مکان‌های مختلف در شرکت یا اجازه دادن به آن‌ها برای کار کردن در خانه، گزینه‌های مناسبی به حساب می‌آیند. این تغییر جزئی می‌تواند تنها اقدام مورد نیاز برای بهبود انگیزه کارمندان باشند.

6. افراد را به انجام پروژه‌های شخصی تشویق کنید

یکی از فرصت‌های عالی برای تحت کنترل درآوردن اشتیاق و احیای انگیزه کارمندان، اختصاص پروژه‌های شخصی به آن‌ها است. «جرد اچیسون» (Jared Atchison)، یکی از سازندگان افزونه وردپرسی «WPForms»، نظر خود در مورد انگیزه دادن به کارکنان را این‌گونه بیان می‌کند:

بسیاری از کارمندانی که در محیط کاری خود با چالش‌های مختلف رو به رو نمی‌شوند، به دنبال انجام پروژه‌هایی می‌روند که نسبت به آن‌ها شور و اشتیاق بیشتری دارند. نوع این پروژه‌ها تفاوتی ندارد و می‌تواند در مورد نوشتن پست‌های وبلاگی، ارسال ویدیو به شبکه‌های اجتماعی و موارد دیگر باشند. اگر با یک کارمند بی‌انگیزه رو به رو شدید، احتمالاً او به کار دیگری علاقه دارد. از این‌رو، راهی برای هم سو کردن علایق کارمندان با اهداف کسب و کارتان پیدا کنید. به این ترتیب، تیمی را در اختیار خواهید داشت که اعضای آن را کارآفرینان کوچک تشکیل داده‌اند.