خوب در نظر من دو گروه موفق وجود دارد که ملحق شدن به آنها در دسترس همه هست: یکی از آنها که به طور خلاقانه با ماشینهای هوشمند کار میکنند و دیگری آنها که در رشته ی خودشان ستاره هستند. راز پیوستن به این گروههای موفق در عصر دیجیتال و اقتصاد جدید این است که دو مهارت که در زیر میآید و بسیار برای این امر ضروری هستند را یاد بگیرید:
- مهارت یادگیری چیزهای سخت
- مهارت تولید محصول یا خدمت درجه یک، هم در بعد سرعت و هم در بعد کیفیت
ابتدا در مورد مهارت اول بحث میکنیم:
همه ی ما تجربهی استفاده از فناوری های بسیار ساده مثل توییتر و آیفون را در اقتصاد جدید به خاطر داریم. بیشتر ابزارهای هوشمندی که تحول عظیمی در دنیا ایجاد میکنند بسیار پیچیده تر هستند و مسلط شدن به استفاده از آنها کار آسانی نیست. نیت سیلور، نمونه مثال ما از افرادی که با استفاده از فناوریهای پیچیده به موفقیت رسیده اند را مد نظر بیاورید. اگر در روش کار او دقیق شویم میبینیم که پیش بینی نتایج انتخابات از طریق داده ها کار آسانی نیست؛ او برای پیش بینی نتایج انتخابات، پایگاه بزرگی از داده ایجاد کرد و دادهها را در نرم افزار تحلیل دادهی stata وارد کرد. این نرم افزار، ابزاری پیچیده و قدرتمند است که نمیتوان به راحتی آن را فراگرفت و به آن مسلط شد. سیلور از این نرم افزار پیچیده برای ایجاد مدلی ترکیبی استفاده کرد که بخش های مختلفی داشت از جمله، رگریسون ترکیبی، پارامترهای ثابت و متغییر، احتمالات و غیره.
هدف از بیان این جزئیات، این بود که بگوییم ماشینهای هوشمند تا چه اندازه پیچیده هستند و مسلط شدن بر آنها کار بسیار سختی است. برای ملحق شدن به جرگه ی کسانی که میتوانند به خوبی با این قِسم ماشینها کار کنند باید مهارت خود را در یادگیری چیزهای سخت در اقتصاد جدید افزایش دهید و از آنجا که این فناوری ها مدام تغییر میکنند؛ فرایند مسلط شدن بر چیزهای سخت هرگز پایان نمیپذیرد. مهارت یادگیری چیزهای سخت ، فقط برای کار کردن با ماشینهای هوشمند نیست بلکه این مهارت، یک ویژگی کلیدی برای ابر ستاره شدن در هر زمینهی دیگری نیز هست؛ حتی زمینه هایی که زیاد هم ربطی به فناوری های جدید ندارد.
حالا به سراغ دومین مهارتی که قبلا نام بردیم میرویم:
تولید محصول یا خدمت درجه یک. برای ابرستاره شدن، یادگیری سریع در اقتصاد جدید لازم هست اما کافی نیست. باید بتوانید آن دانش نهفته و بالقوه را تبدیل به برون دادی محسوس کنید که برای مردم در اقتصاد جدید ارزشمند باشد. مهارت تولید کردن به کار کسانی که درصدد مسلط شدن به ماشینهای هوشمند نیز هستند می آید. اینکه نیت سیلور عملش را داشته باشد که چطور داده های مختلف را گردآوری کند و تحلیل آماری انجام دهد اصلا کافی نیست. بلکه باید نشان دهد که توانایی دارد از این علم استفاده کند و نتایجی را از ماشین های هوشمند استخراج کند که برای تعداد بسیار زیادی از مردم قابل توجه و ارزشمند باشد.
حالا سوال اینجاست که برای داشتن این دو مهارت اصلی که اساس پیشرفت در جهان مدرن و اقتصاد جدید و مملو از فناوریِ امروز چه باید کرد؟ درون مایه و اساس نوشتههای این کتاب همین است: کسب کردن دو مهارتی که ذکر شد، به توانایی شما در انجام کار عمیق بستگی دارد. اگر کار عمیق را فرا نگیرید، برای یادگیری چیزهای سخت یا تولید در سطح کیفی درجه یک با مشکل مواجه خواهید شد. تیتر بعدی این است که: با کار عمیق میتوان به سرعت، چیزهای سخت را یاد گرفت.
بگذار ذهنت مثل ذرهبین باشد که اشعه های تمرکزت را همگرا میکند؛ بگذار روحت کاملا در خدمت چیزی باشد که در ذهنت به طور برجسته ای شکل گرفته، فکری که عمیقا در آن غرق شده ای. این گفتهی یک فیلسوف معنوی و زاهد و والامقام، به نام آنتونین دالماس سرتیلانجس است که در اوایل قرن بیستم، کتاب ( زندگی خردمندانه) را به رشته تحریر درآورد؛ او این کتاب را برای ( عمق بخشیدن به ذهن ) نوشت.
در کتاب زندگی خردمندانه، ضرورت یادگیری چیزهای سخت را تصدیق کرده و به خواننده برای مسلط شدن بر این مهارت کمک میکند. او معتقد است برای فهم بیشتر و بهتر از زمینه ای که در آن کار میکنیم، باید به طور نظاممند به سراغ موضوعات مرتبط به آن برویم و بگذاریم تا ( همگرا شدن اشعههای تمرکز) استعداد واقعی را آشکار کند. به عبارت دیگر، طبق گفته او (( برای یادگیری، نیاز به تمرکز داریم)). با تعمیق در شیوه ی کار کرد ذهن در دههی ۱۹۲۰ میلادی، سرتیلانجس حقایقی را درمورد یادگیری مسائلی که قدرت ذهنی و شناختی بالایی را می طلبند آشکار کرد که هفتاد سال بعد مجامع علمی به آن رسیدند.
در دهه ی ۱۹۷۰ بود که توجه به این موضوع تازه شروع شد. آن زمان شاخه ای از روانشناسی که به آن روانشناسی کاربردی میگفتند درصدد بود تا کشف کند تمایز و تفاوت بین افراد خبره و سایرین که خبره نیستند چیست. اندرس اریکسون، استاد دانشگاه فلوریدا ، شواهد گوناکون را گردهم آورد و به جوابی منسجم رسید که مطابق با پیشرفت تحقیقات علمی در آن زمان بود. او برای یافته اش نام تمرین آگاهانه را برگزید. او مقاله اش را اینطور آغاز کرد: ((اینکه تفاوتهای بین افراد خبره و افراد عادی، تغییر ناپذیر است را رد میکنیم. بلکه استدلال ما این است که تفاوتهای بین افراد خبره و عادی نشانگر وجود تلاشی آگاهانه و طولانی مدت برای بهبود عملکرد در زمینه ای خاص است.))
این خط سیر تحقیقاتی که توسط اریکسون ارتقا پیدا کرد و امروزه عموما پذیرفته میشود موازنه را بر هم میزند. برای مسلط شدن بر کاری که تلاش ذهنی و شناختی زیادی را میطلبد و دشوار است، باید به این روش خاص عمل کرد اما برخی افراد که استعداد ذاتی دارند از این قاعده مستثنی هستند. خوب حالا این تمرین آگاهانه چه پیش نیازهایی دارد؟ این تمرین از عوامل زیر تشکیل شده است:
- تمام تمرکزتان بر روی مهارتی باشد که سعی دارید آن را در خودتان ارتقاء دهید یا روی مفهومی که سعی دارید آن را فرا بگیرید.
- از بازخوردهایی که میگیرید، روش خود را اصلاح کنید تا تمرکزتان دقیقا در مسیری قرار بگیرد که بیشترین بازدهی را دارد.
اریکسونِ روانشناس و سایر محققین در این زمینه، به پژوهش در مورد چرایی کارآمد بودن تمرین آگاهانه تمایلی ندارند و فقط آن را به عنوان یک رفتار موثر و کارآمد میشناسند و تایید میکنند. در سالها بعد، دانشمندان عصب شناسی بر روی فرآیند فیزیکی مغز که موجب پیشرفت افراد در کارهای سخت میشوند مطالعه کردند. دنیل کویل بر اساس تحقیقاتش میگوید که عصبشناسان معتقدند جواب این سوال در مِیلین است، لایه ی چربی نازکی که دور تارهای عصبی ایجاد شده و مانند یک عایق عمل میکند که باعث میشود سلول های عصبی بهتر و سریعتر سوخت و ساز کنند. این علم جدید، بیان میکند که اگر در مدار مغزی مربوط به یک توانایی، میلین بیشتری تشکیل شود فرد در آن عمل بامهارت تر و بهتر عمل خواهد کرد.
با تمرکز شدید بر روی یک مهارت خاص، مدار عصبی مربوط به آن مهارت را وارد میکنید که بارها و بارها سوخت و ساز کند. این تکرار استفاده از مدار عصبی، سلولهایی به نام یاختهی کم شاخه را موظف به تولید لایه ای از میلین دور رشته های عصبی آن مدار میکند . باعث میشود شما در آن مهارت خِبره شوید. بنابراین، تنها راه وادار کردن سلولها به تولید میلین در اطراف رشته های عصبی این است که در کارمان متمرکز شویم و از عواملی که باعث ایجاد وقفه و حواس پرتی هستند دوری کنیم.